زمان تقریبی مطالعه: 21 دقیقه

چشم پزشکی

چَشْمْ‌ پِزِشْکی، یکی از انواع کهن علوم پزشکی که در آن از ساختمان و تشریح، کارکرد اجزاء، بهداشت، اسباب و علل بروز بیماریها، اوصاف و نشانه‌شناسی بیماریها، انواع معالجات، و داروهای چشم بحث می‌شده است ( المقالات ... ، 71؛ علی بن عیسى، 2-10؛ خلیفه، 31-33؛ طاش کوپری‌زاده، 1 / 285؛ نیز نک‍ : غالب آثار چشم‌پزشکی و دانشنامه‌های طبی). چشم‌پزشکی در عصر اسلامی در هر دو زمینۀ نظری و عملی شکوفایی بسیار یافت و چشم‌پزشکانی نامدار آثاری گران‌بها در آن علم پدید آوردند.
از آنجا که ظهور و رشد علوم پزشکی و داروشناسی در قلمرو اسلام، اساساً مبتنی بر سنت پزشکی و آثاری است که در جندیشاپور از ترکیب و تکمیل طب ایرانی و یونانی و هندی پدید آمد، نخستین چشم‌پزشکان و آثار مربوط به این دانش هم مرهون کوششهای جندیشاپوریان و شاگردان آنها ست.
از قراین و شواهد معتبر دانسته می‌شود که درمان و جراحی چشم از زمان ساسانیان (کریستن‌سن، 441) تا عصر صفوی، نوعی تخصص محسوب می‌شده‌است (اِلگود، «طب ... »، 56). این معنی، هم از آنجا پیدا ست که چون ماسویه، پدر یوحنا، از جندیشاپور به بغداد رفت، در آنجا به مداوای چشم فضل بن ربیع و غلام او پرداخت (ابن ابی اصیبعه، 1 / 172-173). پسر او، یوحنا، صاحب کتاب دغل العین، نیز از جندیشاپوریان به‌شمار می‌آمد؛ همچنین حنین بن اسحاق، چشم‌پزشک ماهر، صاحب چند رساله در زمینۀ چشم‌پزشکی ازجمله کتاب معروف المقالات العشر فی العین در جراحی چشم (ابن‌ندیم، 353) را نیز می‌توان غیرمستقیم وابسته به سنت جندیشاپور دانست (ابن‌ابی اصیبعه، 1 / 175، 184؛ قفطی، 171؛ مایرهُف، 27) و البته از همین آثار پیدا ست که این رشته از دانش پزشکی، در جندیشاپور و میان جندیشاپوریان رواج داشته است.
دربارۀ جندیشاپور و فعالیت آن در نخستین سالهای اسلام، اطلاعات چندانی در دست نیست؛ اما از همین اطلاعات به روشنی برمی‌آید که بیمارستان و مرکز آموزشی آن، به‌خصوص چون شهر جندیشاپور به صلح فتح شد و آسیبی به آن وارد نیامد، همچنان در زمینۀ خدمات پزشکی و آموزشی فعال بوده است (سجادی، جم‍ ‌)؛ تا اینکه در آغاز عصر عباسی، جورجیس پسر بختیشوع، رئیس پزشکان جندیشاپور، به دعوت منصور عباسی در 148 ق / 765 م با دو تن از شاگردان برجستۀ خود، ابراهیم و عیسی بن شهلافا، به بغداد رفت (ابن ابی‌اصیبعه، 1 / 123-124). در تاریخ پزشکی، این حادثه را که موجب انتقال دانش و شیوۀ پزشکی جندیشاپور به مرکز خلافت، و ترجمۀ بسیاری از آثار یونانی و ایرانی و هندی به عربی شد، مهم‌ترین عامل ظهور، رشد و تکامل علوم پزشکی و داروشناسی در قلمرو اسلام به‌ شمار آورده‌اند.
یکی از مهم‌ترین شاخه‌های پزشکی که به سرعت پیشرفت کرد، چشم‌پزشکی بود که به‌ویژه در دورۀ اسلامی، نوعی تخصص به‌ شمار می‌آمده است؛ بنابراین، پیدا ست که چشم‌پزشکان تحصیل‌کرده مانند دیگر پزشکان می‌بایست در فنون و دانشهای وابسته به پزشکی مانند کالبدشناسی و منافع‌الاعضاء و شناخت انواع داروها، خوردنیها، آشامیدنیها و کنشهای آنها، فصد و داغ کردن و البته بیماری‌شناسی ماهر می‌بودند (نک‍ : سطور بعد)؛ به‌ویژه باید به کالبدشناسی اشاره کرد که از لوازم پزشکی عمومی، چشم‌پزشکی و جراحیهای چشم به شمار می‌رفته است؛ به همین سبب، بسیاری از کتب عمومیِ بزرگ و مهم پزشکی، یا کتب مستقل در چشم‌پزشکی معمولاً پس از مقدمه و تعاریف و بحث در اخلاط و امزجه، با تشریح اندامهای انسان آغاز می‌شده است (مثلاً باب اول المنصوری فی الطب رازی، 33 بب‍ ‌؛ بیش از 20 باب از هدایة المتعلمین اخوینی، 36 بب‍ ‌؛ کتاب اول القانون ابن‌سینا، 1 / 37 بب‍ ‌؛ کامل الصناعة اهوازی، 1 / 48 بب‍ ؛ العمدة فی الجراحة ابن‌قف، 1 / 10 بب‍ ‌؛ المقالات العشر فی العین، 73 بب‍ ‌؛ تذکرة الکحالین علی بن عیسى، 15 بب‍ ؛ الکافی فی الکحل خلیفه حلبی، 40 بب‍ ‌)؛ با این حال، به‌سبب موانع دینی، علم تشریح عموماً جنبۀ نظری داشته، و به‌ندرت امکان تشریح عملی برای پزشکان فراهم می‌آمده است (الگود، «طب»، 124؛ دربارۀ تمرین با چشمِ گاو برای تبحر در جراحیهای چشم، نک‍ : ابن‌ربن، 560).

آموزش چشم‌پزشکی و امتحان چشم‌پزشکان

دربارۀ مراکز و کیفیت آموزش چشم‌پزشکی، اطلاعاتی اندک در دست است؛ اما از آنجا که در بیمارستانهای بزرگ و بعضی بیمارستانهای کوچک، بخش چشم‌پزشکی وجود داشته‌است، یا لااقل چشم‌پزشکانی در آنجا به خدمت مشغول بوده‌اند، و نیز می‌دانیم که بیمارستانها افزون بر ارائۀ خدمات درمانی و بهداشتی، مراکز اصلی آموزش پزشکی نیز به شمار می‌رفته، و بیمارستانهای متعددی مثلاً بیمارستان عضدی (ابن‌ابی اصیبعه، 1 / 244، 310) و بیمارستان ربع رشیدی (رشیدالدین، وقف‌نامه ... ، 148، 244)، به داشتن چنین مدارسی شهرت داشته‌اند، پیدا ست که چشم‌پزشکی هم به احتمال فراوان از مباحث و فنون پزشکی بوده است که در بیمارستانها، به طالبان آن آموزش داده می‌شده است. از گفتۀ قطب‌الدین شیرازی که نزد عمو و پدرش، پزشکی و چشم‌پزشکی آموخته است (نک‍ : مشکوٰة، 9؛ قس: فسایی، 2 / 149)، به‌نظر می‌رسد که تعلیم خصوصی هم رایج بوده است.

آثار و منابع چشم‌پزشکی

منابع مکتوب دربارۀ چشم‌پزشکی، به شرحی که خواهد آمد، بر 4 دسته قابل تقسیم است: نخست، منابع و آثار بزرگ پزشکی عمومی که بخشهایی از آن به چشم‌پزشکی اختصاص یافته است؛ دوم، منابع مخصوص چشم‌پزشکی که به قلم چشم‌پزشکان بزرگ چون حنین بن اسحاق، علی بن عیسى کحال، موصلی و خلیفه حلبی نوشته شده‌است و مهم‌ترین منابع در این موضوع به شمار می‌روند؛ سوم، منابع مربوط به جراحی که کم‌وبیش، دربارۀ جراحیهای چشم هم سخن رانده‌اند؛ و چهارم، آثار مربوط به داروشناسی عمومی، و داروشناسیهای مخصوص چشم. البته شمار آثار پزشکی عمومی و داروشناسی بسیار است و در اینجا برای نمونه به برخی از مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود. معلوم است که طی بررسی این منابع، آثار مخصوص چشم‌پزشکی باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و به تفصیل بیشتر وصف شود. بعضی از این کتابها اکنون در دست نیست و ذکر آنها در اینجا برای اطلاع از روند تحولات چشم‌پزشکی است:
کتاب دغل العین از یوحنان بن ماسویه (د 242 یا 243 ق) را باید از کهن‌ترین آثار ساخته شده و مستقل در این رشته به‌ شمار آورد. این رساله پر از اصطلاحات طبی یونانی و فارسی و سریانی بوده است و به عقیدۀ مایرهف (ص 6) تردید نیست که فقرات مجعولی هم به آن افزوده شده است. این کتاب در 47 فصل تدوین شده، که بخش بزرگی از آن به آسیب‌شناسی بیماریهای چشم اختصاص یافته است و بقیۀ کتاب دربارۀ علائم بیماریها و معالجات آنها ست (همو، 30). مایرهف اشاره کرده است که دو نسخۀ کامل از این اثر، یکی در کتابخانۀ تیمور پاشا در قاهره و دیگری در لنینگراد مضبوط است (ص 6). رسالۀ دیگری به نام معرفة محنة الکحالین هم به ابن‌ماسویه نسبت داده شده است، که مایرهف (ص 7) انتساب آن را، به‌سبب اشتمال بر اصطلاحاتی که در دوران متأخرتر به کار می‌رفته است، درست نمی‌داند.
کتاب بسیار مهم المقالات العشر فی العین منسوب به حنین بن اسحاق (د 264 ق / 787 م) از مهم‌ترین آثار تخصصی چشم‌پزشکی به روش علمی به شمار می‌رود. این کتاب، چنان‌که از نامش برمی‌آید، مشتمل بر 10 مقاله است. نخستین مقاله دربارۀ طبیعت و تشریح و ترکیب چشم است. مؤلف در مقالۀ دوم به وصف مخ، در مقالۀ سوم که مفصل است، به بررسی عصب بینایی و چگونگی ابصار، و در مقالۀ چهارم به ترتیب بیماریها و علامات آنها پرداخته است؛ مقالۀ پنجم را به علل و اسباب بروز بیماریهای چشم اختصاص داده است، و در مقالۀ ششم از بیماریهای عارض بر پلک و طبقۀ ملتحمه سخن رانده است؛ مقالات هفتم و هشتم مخصوص اوصاف و کنشهای داروهای مفرد است؛ مقالۀ نهم مشتمل بر بحث دربارۀ درمان امراض چشم‌ است، و سرانجام مقالۀ دهم را به داروهای مرکب مخصوص بیماریهای چشم اختصاص داده است (همو، 48-57؛ نیز المقالات، جم‍‌‌ ).
محمد بن زکریای رازی هم فصلی بزرگ از دانشنامۀ عظیم پزشکی خود، الحاوی، یعنی همۀ جلد دوم در 6 باب را به چشم‌پزشکی اختصاص داده است. همین بخش آن قدر مهم و رایج بوده که دست‌نویسهای مستقل از آن پدید آمده است (مثلاً نک‍ : مایرهف، 10). باب اول آن، مشتمل بر کلیاتی دربارۀ بیماریهای چشم و مداوای کلی آنها بر حسب اجزاء آن چون قرنیه، عنبیه و جز آن است (2 / 2-49)؛ باب دوم، دربارۀ بیماریهایی چون رمد و دردهای چشم و سرطان و وردینج و اورام و بثور چشمی، یعنی مداوای دارویی یا جراحی آنها ست (2 / 50- 116)؛ در باب سوم، به بیماریهایی چون ظفره و طرفه و سبل و جرب و شتره و دردها و پارگیهای ایجادشده از ضربه پرداخته شده است (2 / 116-133)؛ باب چهارم، به بیماریهای حاصل از تشنج و سستی عضلات اختصاص دارد (2 / 134- 168)؛ در باب پنجم، دربارۀ بیماریهایی چون انتشار و تنگی حدقه و سوراخ شدن چشم و آب مروارید و درمان آن سخن رفته است (2 / 168- 208)؛ و باب ششم، دربارۀ ضعف بینایی و حفظ بینایی و دوربینی و نزدیک‌بینی است (2 / 208- 269). این باب به‌سبب اشتمال بر بررسیهای بالینی دربارۀ ضعف بینایی و علل آن، از ابواب مهم این کتاب است. رازی همچنین در کتاب ما الفارق او الفرق ( کلام فی الفروق بین الامراض) هم بخشی را به بیماریهای چشم اختصاص داده است (ص 57- 69).
از برجسته‌ترین تحقیقات و معالجات رازی در این زمینه‌ها، معالجۀ ناسور (ناصور) کیسۀ اشکی با آلات و روشهای ابداعی خود، و مطالعۀ عمیق دربارۀ آبله و تأثیر آن در بینایی بوده است (نجم‌آبادی، 430-431). خلیفه حلبی، چشم‌پزشک سدۀ 7 ق / 13 م، کتابی با عنوان المشجر در چشم‌پزشکی به رازی نسبت داده که گویا خود آن را در دست داشته، و از آن در تصنیف و تألیف کتاب نور العیون خود استفاده کرده است (ص 31).
ابومنصور موفق هروی، نویسندۀ الابینة عن حقائق الادویة، که ظاهراً کهن‌ترین کتاب داروشناسی به زبان فارسی است (سدۀ 4 ق / 10 م)، هم از داروهای چشم بسیار یاد کرده است (مثلاً نک‍ : ص 48- 49، 229، 254، 279).
در نیمۀ اول همین سده، ابوماهر موسی بن سیار شیرازی، صاحب کتاب امراض العین در چشم‌پزشکی بود که عضدالدولۀ بویهی را در ایام ولایتعهدی‌اش درمان کرد. دو تن از شاگردان نامدار او ــ ابن‌مندویۀ اصفهانی و احمد بـن محمد طبـری ــ هر دو چشم‌پزشک بودند. ابن‌مندویه صاحب دو رسالۀ فی ترکیب طبقات العین و فی علاج انتشار العین (بزرگ‌شدن عدسی چشم) از پزشکان بیمارستان اصفهان بود که به دعوت عضدالدوله به بیمارستان عضدی بغداد منتقل شد (قفطی، 438).
ابوالحسن احمد بن محمد طبری (طبیب رکن‌الدولۀ بویهی در 360 ق / 971 م) نویسندۀ مشهور المعالجات البقراطیة هم 54 بابِ سراسر مقالۀ چهارم این کتاب را به شرح طبقات چشم از طبقۀ صلبیه و مشیمیه تا ملتحمه و بیماریهای آن، سپس انواع رمد، طرفه، ظفره، انحراف چشم، انتشار، آب مروارید و سپس داروهای چشم و شیوۀ کوبیدن و ساختن دارو اختصاص داده است (1 / 174-244). هیرشبرگ که متوجه ارزش بالینی این مقاله شده بود، به شرح و تحلیل آن پرداخت.
همچنین ابوبکر اخوینی بخاری (د نیمۀ دوم سدۀ 4 ق / 10 م) در کتاب هدایة المتعلمین به زبان فارسی، ابوابی را به ساختمان و اعصاب چشم (ص 51)، عضلات چشم (ص 58- 60) و تشریح دقیق آن (ص 75-77) اختصاص داده، و انواع بیماریهای مهم چشم، اسباب و علامات و راههای درمان آنها را بیان کرده است (ص 270- 285).
کتاب الطب الملکی یا کامل الصناعة الطبیة، تصنیف علی بن عباس اهوازی (د 384 ق / 994 م) ــ پرآوازه‌ترین شاگرد ابوماهر و برجسته‌ترین پزشک آن ادوار، پیش از ابن‌سینا ــ که همراه با المعالجات البقراطیۀ ابوالحسن طبری، پیش از تصنیف کتاب قانون، رواج تمام داشت و جزو کتابهای درسی پزشکی به شمار می‌رفت (دانش‌پژوه، 187)، هم غیر از بخش مربوط به تشریح و منافع‌الاعضاء، مشتمل بر فصلی دربارۀ بیماریهای چشم است (1 / 228-230). بخش مربوط به تشریح این کتاب را کونینگ به فرانسه، و بخش چشم‌پزشکی آن را هیرشبرگ تلخیص، و به آلمانی ترجمه کرده است
جبرائیل بن عبیدالله بن بختیشوع (د 396 ق / 1006 م)، بازمانده‌ای از خاندان جندیشاپوریِ بختیشوع و پزشک مخصوص عضدالدولۀ بویهی، هم کتابی موسوم به عصب العین داشته (ابن‌ ابی اصیبعه، 1 / 147) که به روزگار خود شهرتی داشته است. مایرهف نام این کتاب را طب العین ضبط کرده، و به نقل از لویس شیخو، یادآور شده که نسخه‌ای از آن در کتابخانه‌ای خصوصی در سوریه مضبوط است (ص 12).
کتاب عمار بن علی موصلی (ح 400 ق / 1010 م)، موسوم به المنتخب فی علاج امراض العین، از آثار مهم و مشتمل بر ملاحظات و تحقیقات مبتکرانه در چشم‌پزشکی است (همو، 11)؛ چندان‌که گویا شماری از چشم‌پزشکان متأخرتر مانند محمد بن قسوم بن اسلم غافقی در کتاب المرشد فی الکحل، و صلاح‌الدین کحال حموی در نور العیون و جامع ‌الفنون از این کتاب اقتباسها کرده‌اند. موصلی از جراحان چیره‌دست چشم بود (ابن‌ ابی اصیبعه، 2 / 89) و در بخش بزرگی از جهان اسلام سفر کرد و در همه‌جا به این گونه جراحیها دست یازید. موصلی به‌خصوص ملاحظات و شیوه‌ای نو در تشخیص و درمان آب مروارید داشته است و گویا خود او سرنگی برای کشیدن آب از چشم ساخته بود که بعدها در سدۀ 19 م در اروپا از آن اقتباس شد (شطشاط، 2 / 496- 499). کتاب المنتخب به روزگاری کهن به عبری هم ترجمه شده بوده است (حمارنه، I / 74؛ دربارۀ این کتاب، نک‍ : هیرشبرگ، 569-590). این کتاب را هیرشبرگ و میتوخ براساس یک نسخۀ عربی و یک نسخۀ ناقص عبری به آلمانی ترجمه کرده‌اند.
برجسته‌ترین پزشک سده‌های میانه، ابن‌سینا (د 428 ق / 1037 م)، در فن سوم از جزء سوم القانون، دانشنامۀ بزرگ طبی خود، به تشریح چشم و پلک، وصف و نشانه‌شناسی بیماریها، نیز راههای درمان آنها و قوۀ بینایی و کنشهای آن پرداخته است (3 / 951-1011). بخش مربوط به تشریح از کتاب القانون، به زبان فرانسه، و بخش مخصوص چشم‌پزشکی آن به آلمانی ترجمه شده است (مایرهف، 12).
ابوروح محمد بن منصور جرجانی معروف به زرین‌دست، چشم‌پزشک عصر سلجوقیان، در 480 ق / 1087 م به‌ دستور ملکشاه، کتابی به نام نورالعین یا نورالعیون‌ در 10 مقاله و 21 باب تصنیف کرد (منزوی، خطی، 1 / 608؛ قس: الگود، «تاریخ ... »، 142) که مشتمل بر مطالب بدیع و تحقیقات دقیق دربارۀ چشم‌پزشکی است. زرین‌دست در این اثر، از کتاب المقالات العشر فی العین منسوب به حنین بن اسحاق هم استفاده کرده است؛ و شاید به همین سبب، برخی محققان او را از شارحان آثار حنین خواندهاند (مایرهف، 4، 40؛ قس: الگود، «طب»، 57).
مشهورترین و معتبرترین کتاب‌پزشکی در ایران و قلمرو شرقی اسلام از سدۀ 6 ق / 12 م به این سوی، ذخیرۀ خوارزشاهی تصنیف اسماعیل جرجانی (د 531 ق / 1137 م) است که گفتار دوم از کتاب ششم آن به چشم‌پزشکی اختصاص یافته است. جرجانی در این گفتار که بر پایۀ آثار علی بن عیسى و ابن‌سینا و حنین، و با گزینش هوشمندانه تدوین شده (کروسل، 19)، پس از بحث دربارۀ بیماری‌شناسی و اسباب و علل بروز بیماریها و ذکر انواع معالجات، به شرح یکایک بیماریهای چشم بر حسب اعضا و اجزاء آن، مانند پلک، ملتحمه، قرنیه، عنبیه و بیماریهایی چون شب‌کوری و روزکوری و جز آن پرداخته است ( ذخیره ... ، 333-360). این گفتار از ذخیره را کروسل به فرانسه ترجمه، و دربارۀ آن تحقیق کرده است (نک‍ : مل‍ ‌). جرجانی در کتاب دیگر خود، الاغراض الطبیة هم ساختمان چشم را مورد بررسی قرار داده است (ص 81 -82). 
در پایان سدۀ 7 و آغاز سدۀ 8 ق چند تن از پزشکان و چشم‌پزشکان آثاری خرد و کلان تصنیف کردند که برخی از آنها اهمیت درخوری دارد. نظام‌الدین قزوینی کتابی موسوم به العین نوشت، و محمد بن محمد بن عرب نیز کتابی به نام علم حکمة العین تصنیف کرد و آن را به نام ابوسعید ایلخان مصدر ساخت (الگود، «تاریخ»، 143).
در اوایل سدۀ 9 ق / 15 م، باید از نفیس بن عوض کرمانی نام برد که در شرح خود بر الاسباب و العلامات سمرقندی، به تفصیل دربارۀ علائم و علل بروز بیماریهای چشم و درمان آنها سخن رانده، و این بیماریها را براساس اجزاء چشم در 10 باب بررسی کرده است (ص 139- 159).
در سدۀ 10 ق / 16 م، بهاء‌الدولۀ حسینی در ابوابی از کتاب بسیار مهم خود، خلاصة التجارب، دربارۀ مباحث مربوط به چشم‌پزشکی سخن رانده است. او در بخشی از باب سوم (گ 27 ب بب‍ ‌) به عوارض چشم در کودکان مانند کبودی، تورم، چسبندگی و ریزش آب پرداخته، و در تمام باب نهم (گ 135 ب - 146 ب) به بررسی و تشریح ساختمان چشم، انواع بیماریهای چشم، اسباب و علامات آن و سرانجام درمان آن بیماریها پرداخته است.
محمدباقر چشم‌پزشک در همین ادوار رساله‌ای مخصوص داروهای چشم نگاشت (منزوی، خطی، 1 / 584)؛ یوسف یوسفی هروی در کتاب مختصر طب یوسفی، در برخی فصول از بیماریها و داروها و درمان بیماریهای چشم بحث کرده است (یوسفی، 13-20).
از این پس، آثار قابل توجهی در زمینۀ چشم‌پزشکی در دست نیست. چند رساله‌ای هم که از این دوره تا ورود طب جدید به ایران و شبه قارۀ هند و قلمرو عثمانی می‌شناسیم، همه تکرار و تلخیص آثار قدما، و ظاهراً فاقد تحقیقات نو و ملاحظات دقیق است (مثلاً نک‍ : ره‌آورد، 1، 6). بعضی از این رساله‌ها عبارت‌اند از: آیینۀ اسکندری برای اسکندر بهادرخان از نویسنده‌ای ناشناخته؛ چند رساله که در فهارس زیرعنوان چشم‌پزشکی از آنها یاد شده است و نویسندگانشان ناشناخته‌اند: تذکرة الکحالین از نویسنده‌ای ناشناس برای شاه عباس اول؛ رساله‌ای زیرعنوان جراحی و کحالی که به غلط منسوب به ابن‌سینا ست؛ بعضی رساله‌ها و کتابهای مخصوص داروهای چشم مانند ادویۀ مفرده و مرکبۀ امراض عین، از حکیم محمدباقر فرزند عمادالدین شیرازی در عصر صفویه؛ رسالۀ اتابکیه در تشریح و بیماریها و داروهای چشم، از نویسندۀ ناشناخته؛ علم کحالی از نویسندۀ ناشناخته (سدۀ 10 ق / 16 م) در 4 باب؛ و شماری دیگر (منزوی، فهرستواره ... ، 5 / 3263، 3265، 3274، 3357، 3358، 3399، 3405، 3554، 3593).

بیمارستانها و چشم‌پزشکی

بیمارستانهای بزرگ و معتبر دارای بخشهای متعدد درمانی، ازجمله چشم‌پزشکی و جراحی، و تالارها و اتاقهای جداگانه برای زنان و مردان بودند که هر یک، پرستاران و خدمۀ مخصوص داشت (سجادی، 257؛ خیرالله، 137؛ نجم‌آبادی، 787؛ نفیسی، 20؛ پاکدامن، 210) و در بیمارستانهای کوچک‌تر، جراح در کنار طبیب به فعالیت مشغول بود (مثلاً نک‍ : رشیدالدین، وقف‌نامه، 48).
پزشکان و جراحان تحصیل‌کرده و متبحر معمولاً در بیمارستانها اشتغال می‌یافتند و بنیان‌گذاران آن، همچون عضدالدوله، تعمد و اصرار داشتند که بهترین پزشکان و جراحان و داروسازان را در آنجا گردآورند (قفطی، 403). در حقیقت، به‌نظر می‌رسد که فقط کسانی در بیمارستانها به کار مشغول می‌شدند که صلاحیت علمی و عملی آنها تأیید می‌شد؛ زیرا شمار چشم‌پزشکان دوره‌گرد و بی‌صلاحیت بسیار بود (الگود، «تاریخ»، 247). آنچه قلقشندی دربارۀ بعضی از «ارباب الصناعات» یعنی ریاسة الطب، ریاسة الکحالین، و ریاسة الجرائحیه در مصر و شام آورده است (4 / 200، 228، 6 / 106)، نه فقط دربارۀ بیمارستانها، بلکه دربارۀ گروه پزشکان و جراحان غیربیمارستانی در بقیۀ سرزمینهای اسلامی (قفطی، همانجا؛ عیسى‌بیک، 188، 194؛ نیز نک‍ : سطور پیشین)، هم صدق می‌کند.
یکی از وظایف رئیس بیمارستان، انتخاب و استخدام پزشکان و جراحان بود. در بیمارستان اصفهان در سدۀ 4 ق / 10 م هم چشم‌پزشکانی چون ابن‌مندویۀ اصفهانی فعالیت می‌کردند (قفطی، 438) و به این سبب، ممکن است بتوان حدس زد که در آنجا بخش خاص چشم‌پزشکی هم وجود می‌داشته است. به روزگار ایلخانان، بیمارستان مظفری شیراز هم احتمالاً بخش چشم‌پزشکی داشته است؛ چه، قطب‌الدین شیرازی که نزد عمویش پزشکی و چشم‌پزشکی آموخت، طبیب آن بیمارستان بود (مشکوٰة، 9؛ قس: فسایی، 2 / 149). در بیمارستان ربع رشیدی، تقریباً مسلم است که بخش چشم‌پزشکی وجود داشته است؛ چه، از چشم‌پزشک و 5 دستیارش در این بیمارستان یاد شده است (رشیدالدین، مکاتبات ... ، 319).

مهم‌ترین بیماریهای چشم و مداوای آنها

مهم‌ترین بیماریهای چشم عبارت بود از: آب چشم، بَرَد، پارگی قرنیه، چسبندگی (التصاق) پلک، دمعه، دُمل پلک، سپیده، شتره، شرناق، شعیره، ظفره یا ناخنه، دملها و غده‌ها، و گوشت زائد بر ملتحمه. پزشکان برای هر یک از بیماریها، داروهایی خاص تجویز می‌کردند و گاهی نیز به جراحی چشم می‌پرداختند (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : دبا، ذیل چشم‌پزشکی).

داروهای چشم

این داروها اعم از داروهای مفرد یا مرکب، شامل انواع سرمۀ خشک، سرمۀ تر ــ که به آن شیاف (ضماد) هم می‌گفتند ــ و قطره بوده است که می‌توان آنها را به 3 گونۀ کلی تقسیم کرد:

الف ـ سرمه

یـا رمۀ خشک که بـه هرگونه دارویی که به صورت گَرد استفاده می‌شد، اطلاق می‌گردید. سرمۀ خشک دو نوع بود: نوع اول، معدنی، که گونه‌های متفاوت داشت. به گفتۀ بیرونی (نک‍ : کاسانی، 2 / 584) یک گونۀ آن متبلور، و معدن آن در ری بود. گونۀ دیگر از اصفهان به دست می‌آمد و ظاهراً ترکیبی از سرب معدنی بوده است. نوع دوم، که آن را طرخماطیقون می‌گفتند، از ترکیب داروهای گیاهی و معدنی به دست می‌آمد. ازجمله سرمه‌های دوگونۀ نخست می‌توان از اِثمِد و توتیا و سنگ مغنسیا (ابومنصور، 82، 120، 121) نام برد. نوع دوم، ترکیبات متعدد داشته است، مانند ترکیبی از کوبیدۀ هستۀ سوختۀ خرما، سنبل هندی و سنگ لاجورد سوخته (جرجانی، الاغراض، 325). برخی از این ترکیبات نامهای خاص یافته، مانند باسلیقون کبیر، که در بعضی بیماریها به کار می‌رفته است.

ب ـ شیاف

سرمۀ تر یا ضماد را شیاف هم می‌گفتند. شیاف، ترکیبی از داروهای مختلف با آب باران یا آب پاکیزه بود که در سایه خشک می‌کردند و به هنگام نیاز مجدداً با آب می‌آمیختند و استفاده می‌کردند، یا اصولاً به صورت ضماد می‌ساختند و به‌کار می‌بردند (ابن‌ربن، 176؛ حکیم مؤمن، 176). برخی از شیافها نیز به‌‌‌تدریج نامهای ویژه یافت، مانند شیاف نارنج و شیاف سماق.

ج ـ قطره

که آن را از ترکیب عصارۀ چند دارو یا عصارۀ یک گیاه به دست می‌آوردند، مانند قطره‌ای که رازی ( الحاوی، 2 / 146، 158) از برگ گل‌سرخ به دست می‌آورده، و یا آن را با داروهای دیگر ترکیب می‌کرده است.

مآخذ

ابن‌ ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق / 1882 م؛ ابن‌ربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، برلین، 1928 م؛ ابن‌سینا، القانون، به کوشش ادوار قش، بیروت، 1412 ق / 1993 م؛ ابن‌قف، ابوالفرج، العمدة فی الجراحة، به کوشش زین‌العابدین موسوی و دیگران، حیدرآباد دکن، 1356 ق؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوالحسن طبری، احمد، المعالجات البقراطیة، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1410 ق / 1990 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1371 ش؛ اهوازی، علی، کامل الصناعة الطبیة، قاهره، 1294 ق؛ بهاء‌الدولۀ حسینی، حسن، خلاصة ‌التجارب، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مرکز، شم‍ 527‘ 1؛ پاکدامن، نـاصر، «جراحی در طب سنتی ایران»، مجموعـه مقالات دربارۀ طب سنتی ایـران، تهران، 1362 ش؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، چ تصویری، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1345 ش؛ همو، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، 1355 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، تهران، 1360 ش؛ خلیفه حلبی، الکافی فی الکحل، به کوشش محمد ظافر وفایی و محمد رواس قلعه‌جی، بیروت، 1415 ق / 1995 م؛ دانش‌پژوه، محمدتقی، «از ابن‌سرابیون تا ابن‌هندو»، مفتاح الطب علی بن حسین بن هندو، به کوشش همو و مهدی محقق، تهران، 1368 ش؛ دبا؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1380 ق / 1961 م؛ همو، ما الفارق او الفرق ( کلام فی الفروق بین الامراض)، به کوشش سلمان قطابه، حلب، 1398 ق / 1978 م؛ همو، المنصوری فی الطب، به کوشش حازم بکری صدیقی، کویت، 1408 ق / 1987 م؛ رشیدالدین فضل‌الله، مکاتبات رشیدی، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1364 ق / 1945 م؛ همو، وقف‌نامۀ ربع رشیدی، به کوشش مجتبى مینوی و ایرج افشار، تهران، 1356 ش؛ ره‌آورد، حسن، فهرست کتب خطی کتابخانۀ دانشکدۀ پزشکی تهران، تهران، 1332 ش؛ شطشاط، علی حسین، تاریخ الجراحة فی الطب العربی، بنغازی، 1999 م؛ طاش کوپری‌زاده، احمد، مفتاح السعادة، حیدرآباد دکن، مطبعة دائرةالمعارف نظامیه؛ علی بن عیسى کحال، تذکرة الکحالین، به کوشش محیی‌الدین قادری شرفی، حیدرآباد دکن، 1383 ق / 1964 م؛ عیسى بک، احمد، تاریخ البیمارستانات فی الاسلام، دمشق، 1357 ق / 1939 م؛ فسایی، حسن، فارس‌نامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367 ش؛ قفطی، علی، تاریخ الحکما، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1902 م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، به کوشش یوسف علی طویل، دمشق، 1987 م؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کریستن‌سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1345 ش؛ مایرهف، ماکس، مقدمه و حواشی بر المقالات العشر فی العین (هم‍ ‌)؛ مشکٰوة، محمد، مقدمه بر درة‌التاج قطب‌الدین شیرازی، تهران، 1317 ش؛ المقالات العشر فی العین، منسوب به حنین بن اسحاق، به کوشش ماکس مایرهف، قاهره، 1928 م؛ منزوی، خطی؛ همو، فهرستوارۀ کتابهای فارسی، تهران، 1382 ش؛ نجم‌آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران پس از اسلام، تهران، 1353 ش؛ نفیس بن عوض، شرح الاسباب و العلامات، کلکته، 1251 ق / 1836 م؛ نفیسی، سعید، «تاریخ بیمارستانهای ایران»، شیر و خورشید سرخ ایران، تهران، 1329-1330 ش، س 3، شم‍ 9 -10؛ یوسفی هروی، یوسف، طب یوسفی، لاهور، 1294 ق؛ نیز:

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.